نقد فیلم سینمایی خانواده فیبلمن

نقد فیلم خانواده فیبلمن ساخته استیون اسپیلبرگ
خانواده فیبلمن از آخرین ساخته های کارگردان معروف استیون اسپیلبرگ، فیلمی زندگی نامه ای درباره کودکی به نام سم است که وقتی برای بار اول با پدر و مادرش به سینما میرود، به سینما علاقه مند شده و وارد عرصه فیلمسازی میشود و البته در این بین راهنمایی های مادر نقش بسزایی در علاقه وی به سینما دارد.
در این فیلم، خانوده فیبلمن خانوده ای پر جمعیت با سطح هوش واستعداد بالا معرفی میشوند، پدر خانوده یک مخترع و ایده پرداز در سمت مدیریت ارشد شرکت جنرال الکتریک است که سرانجام به سطوح بالای مدیریتی شرکت آی بی ام میرسد، مادر خانوده یک پیانیست هنرمند است و خود سم هنرمندی است که روزی فیلمساز معروفی خواهد شد.
آنچه در طول فیلم مشهود است، تلاش کارگردان برای مطرح کردن ایدئولوژی و دیدگاه های خود، در سکانس های مختلف است. تاکید فیلمساز روی یهودی بودن خانوده و مظلوم نمایی برای یهود از همان سکانس های ابتدایی فیلم به چشم میخورد.
تاکیدات مکرر فیلمساز بر جشن حانوکا و نمایش شمعدان 9 شاخه، یهودی بودن خانوده را برای مخاطب برجسته میکند و همچنین فیلمساز با تاکید بر خانه تاریک که در ان خبری از چراغانی های کریسمس نیست و مقایسه آن با سایر خانه های چراغانی شده، محتوای مظلومیت خانوده یهودی سم را برای مخاطب میسازد.
این مظلوم نمایی ها در سکانس ورود دایی خانواده به خانه آنها ادامه یافته و پس از مهاجرت خانواده سم به کالیفرنیا و درگیری قهرمان فیلم با همکلاسی های قلدر، به اوج خودش میرسد. مظلوم نمایی های مکرر برای یهود که همزمان میشود با توهین صریح و وقیحانه فیلمساز به مسیح ع و پیروانش .
فیلمساز با نمایش یک دختر مسیحی مذهبی که از آموزه های مسیحیت تنها جذب چهره زیبا و جذابیت های ظاهری مسیح ع شده به پیروان مسیح ع توهین میکند و همچنین با بکارگیری تکنیکی موزیانه و کات زدن و نمایش چهره مسیح ع در حالتی که آن دختر مذهبی در حال تلاش برای برقراری رابطه نامشروع با سم است، محتوای تمسخر را برای شخص مسیح ع میسازد.
و همچنین برخی گفتگو ها مثل تهدید سم به معذرت خواهی بعلت کشتن مسیح ع و یا گفتگوی سم با دو دختر درباره حضرت مسیح، بزرگنمایی شده و در قالب شخصیت ها نمیگنجد. با وجود شناخت کامل مختصات سینما توسط کارگردان اما تعصب شدید وی نسبت به مسائل ایدئولوژیک باعث شده تا در سکانس های فوق شاهد گفتگویی اغراق آمیز از بازیگران و خروج فیلم از مختصات سینما باشیم.
در میانه فیلم، سم هنگام بازبینی فیلم سفر خانوادگی متوجه نگاه هرز و چشم چران همکار پدر نسبت به مادرش، و همچنین همراهی مادرش با او میشود. رابطه عاشقانه ای که با خیانت بنی به همکار و دوست خود و همچنین خیانت زن خانواده به همسر و فرزندانش آغاز شده و تا طلاق والدین و نابودی خانواده سم به پیش میرود.
اما آنچه در این بین مهم است نوع نگاه کارگردان به این خیانت دوجانبه است. در سکانس ملاقات سم با بنی درحالی که مخاطب انتظار تحقیر فرد خائن توسط فیلمساز را دارد، بنی با هدیه دادن یک دوربین با کیفیت به سم و نگرفتن پول آن وجهه ای با معرفت و مردانه را از خود در ذهن مخاطب میسازد، درواقع کارگردان با همراه کردن دوربین با بنی منجر به آن میشود که بنی بجای سم سکانس را به پیش ببرد و بالعکس سم فردی منفعل به نظر بیاید و در آخر سکانس هم با اختصاص طولانی مدت دوربین به بنی و مکث زیاد روی رفتن او، فیلمساز به تطهیر وجهه بنی میپردازد.
بنی و خانواده فیبلمندر مورد زن خانوده نیز هنگامی که تصمیم او برای جدایی از خانوده و بازگشت پیش بنی مطرح میشود، با نماهای بسته از چهره گریان و ناراحت او مواجه میشویم که محتوای ناچار بودن وی برای این جدایی و توجیه رابطه نامشرع ایجاد شده را به مخاطب منتقل میکند. در چند سکانس بعد، توجیهات کارگردان به اوج خودش میرسد، جایی که مادر خانوده با سم به گفتگو میپردازد و به او میگوید چاره ای جز جدایی از همسرش و رفتن پیش بنی ندارد و بالاخره هر کس به نوعی با این قضیه کنار میاید. در این سکانس با تایید حرف های مادر توسط سم و همراهی موسیقی بسیار ملایم در پس زمینه، با تکنیک های خاص فیلمساز، خیانت زن خانوداه هم در ذهن مخاطب توجیه میشود.
از نقاط ضعف دیگر فیلم میتوان به فرم نداشتن حوادث فیلمنامه و همچنین فقدان کشش داستانی مناسب تا نیمه های فیلم اشاره کرد که همین امر منجر به حوصله سربری تماشای فیلم و کمتر شدن استقبال مخاطبان در گیشه شده است.
نگاه فیلم به هنر سینما و علت جذب سم به آن بسیار سطحی است، از جمله مهم ترین عوامل جذاب بودن سینما برای هر فیلمسازی، امکان ساخت دنیای درونی فیلمساز در فیلم هایش است، نکته ای که در کنش های مختلف فیلمنامه به آن اشاره نشده است و حتی با انحراف از علت اصلی جذابیت سینما برای قهرمان فیلم، به جذاب بودن صحنه تصادف قطار و… پرداخته میشود و مدت زمان قابل توجهی از اوایل فیلم هم بدان اختصاص پیدا میکند که همین امر فرم فیلمنامه را بهم زده و از بعد سرگرم کنندگی فیلم میکاهد و به فروش گیشه آسیب میزند.
در کنش های فیلمنامه پس از ورود دایی خانوده به جمع آنها انتظار داریم سم در بین دو راهی هنر و خانوده قرار بگیرد و یکی از آندو ( احتمالا هنر را ) انتخاب کند اما در سکانس های بعدی فیلم، خبری از این دوگانه سازی که مقدمه ای حسابی برایش چیده شده بود، نیست.
سکانس های مثل گرد باد و مرگ مادر بزرگ، بعلت فرم به هم زدن بودنشان اضافی هستند و بود و نبودشان در رویه اصلی فیلم بی تاثیر است.
نمایش توهم یا الهام به مادر با تکنیک های مرسوم سینمایی انجام شده و این تکنیک ها مناسب انتقال مفاهیم متافیزیکی نیستند. نمای بسته از تلفن در حالی که زنگ میخورد به معنای زنگ خوردن تلفن است و قبولاندن اینکه این صدای زنگ توهم درونی زن خانوده است برای مخاطب امکان پذیر نیست.
در سکانس ملاقات با کارگردان اسطوره ای سینما، جان فورد، تصویری از فورد برای مخاطب نمایش داده میشود که با تصویر واقعی وی که از مطالعه و بررسی فیلم ها و مصاحبه ها و اظهار نظرها و زندگی نامه وی بدست میاید، تفاوت اساسی دارد. آنچه که در این سکانس از هنر سینما بیان میشود امتداد همان نگاه سطحی فیلم به هنر سینما است.
از نقاط قوت فنی و تکنیکی فیلم میتوان به نما های خوب در حرکت قطار اسباب بازی، نحوه معرفی شخصیت همکلاسی های قلدر، نورپردازی عالی در برخی سکانس ها، تصویرسازی و نمایش خوب اختلاف فکری والدین سم و همچنین به برخی از مظلوم نمایی های فیلم که بخوبی در مختصات سینما بیان شده اند، اشاره کرد.
دیدگاهتان را بنویسید