سینمای هدفمند
در پی سوالات فراوانی که درباره عملکرد هنر سینما مطرح می شود، می توان با یک جمله محوری پاسخ داد که سینما، عرصهای است که می تواند هنر را به صورت غیرمستقیم به بیننده القا کند تا بیننده، ناخودآگاه، پذیرای آن شود.
ارسطو
ارسطو می گوید: فن آوری {مانند سینما} ابزاری صرف است که در اختیار انسان قرار دارد و می تواند هرگونه که بخواهد، از آن استفاده کند.1
سینما، رسانهای است که سعی می کند با خود درونی انسان، ارتباط برقرار کند. و توانایی سینما در این امر، باعث می شود که اشخاص در مواجهه با محصولات سینما، حالتی انفعالی به خود بگیرند. این تاثیرپذیری مضاعف، ناشی از عوامل مختلفی چون تصویر، صدا، جلوه های ویژه، تدوین و نمادهای فرهنگی مختلفی است که انسان را به تعمق وا می دارد. وقتی انسان فیلمی را می بیند، در سکوت خویش، تفکر هم می نماید. و گویا بسیاری از تصاویر را به خاطر می سپارد؛ گفتمان ها و نشانه ها را می پذیرد. او نمی تواند با فیلم مکالمه داشته باشد و فقط شنونده است و این، هدف سینمای تاثیرگذار است.
هایدگر
هایدگر می گوید: رسانه(مانند سینما)، نحوه خاصی از انکشاف است که انسان به وسیله ان، جهان را به نحوه خاصی می بیند. سینما در پی آن نیست که همه واقعیت را به انسان عرضه کند. بلکه تفسیر تولید کننده خود را ارائه می دهد2 و حتی اگر قرار باشد مستندی ساخته شود. مستندی هدفمند پیریزی میشود و به آن سمت برده میشود که کارگردان می خواهد؛ نه آنچه را در واقعیت موجود است (البته عمومیت ندارد).
در ادوار مختلف، سینماگران سعی کردند همراه وقایع خاص، اهداف مورد نظر خویش را به بیننده القا کنند؛ مانند جنگ جهانی دوم و وقایعی مانند هولوکاست که به اشکال مختلف و با اهداف مورد نظر ترویج شدند. رسانه، به گونه ای توانست پیش رفت که این موضوع را به فرضیه و بعد به نظریه برگرداند و اکنون حتی به چالش کشیدن علمی و تاریخی آن، بسیار هزینه بر شده است و کمتر کسی جرات ورود به این مسئله را دارد.
این غول، چنان سایه افکنده که حتی غربیان متخصص هم از ابراز نظر، واهمه دارند. مانند مسائل مربوط به داروینیسم که سال هاست در غرب درباره آن فیلم ساخته میشود. اما منتقدین این بحث، به گوشه خانه هایشان رانده شدهاند. در مستندی که explode نام دارد، شما دانشمندانی را می بینید که درباره این موضوع صحبت کرده و از مجامع علمی، رانده شدهاند و خودشان به این موضوع، اعتراف کردهاند.اما درباره اثبات آن، حتی به سمت ساخت مستندهای ساختگی هم روی آوردند.
مک لوهان
مک لوهان میگوید: رسانه، همان بیان است؛ اما کار رسانه صرفاً بیان نیست. قالب های رسانهای هم هر کدام پیام ویژه خود را دارند و در واقع، رسانه، تلقین و برنامه ریزی می کند.3
این برنامه ریزی در یک پروژه درازمدت انجام می شود؛ یعنی ابتدا سعی میکند که این موضوع را برای شما مهم جلوه دهد و بعد آهسته آهسته آن را میپزد و به شکل اصل در میآورد و بیننده خود را مجاب می کند که آن را بپذیرد.
اگر قرار است از اسلام و مسلمانان بد بگوید، ابتدا بدوی گری و تحجر را نشان می دهد و بعد یکی از نمادهای اسلامی را پخش می کند. در فیلم زنان بدون مردان، وقتی زنی در حال خودکشی است، همزمان صدای اذان پخش می شود. داخل مستند تسلیم، زنی که در حال کتک خوردن و شلاق خوردن است، بر روی بدنش آیات قرآن نوشته شده است. فیلم بدون دخترم هرگز، مدام در درگیریها، عکس امام خمینی دیده میشود. انیمیشنهایی مانند پرسپولیس، نمادهای اسلامی به سخره کشیده میشوند. فیلم salt، در پی تخریب مکهاند. در فیلمی، زامبی، یک ایرانی است که برای مبتلا کردن دخترش به ویروس، با گفتن اللهاکبر به او حملهور میشود.
نفکرات خاص
فیلم حصار، شخصی برای انجام یک حرکت انتحاری برای کشتن بچه ها، به خود کمربند انفجاری می بندد. شاید اذعان شود که اینها خود یک برداشت شخصی است؛ اما اگر کارگردانی این قدر واضح در پی این باشد تا مفاهیم خود را به بیننده بقبولاند؛ ما نباید به راحتی از کنار آنها بگذریم. اگر این سلسله اهداف، شامل عقل مداری و عقل محوری، انسان بدون خدا، مصرف کنندگی و مصرف گرایی، اومانیسم و لیبرالیسم… در یک سری فیلمها دیدهشوند، نمیتوان به آسانی از آنها گذشت. فیلم های فمنیستی، آخرالزمانی، اسلام گریزی، اسلام هراسی، ایران هراسی، صهیونیسم رسانهای، انیمیشنها، مباحث بحث برانگیزیاند که انسانهای جوامع مختلف را به سوی تفکرات خاص، سوق می دهند.
با این اوضاع، در داخل کشورمان هنوز کسانی هستند که رسانه فیلم را سکولار می دانند و می گویند: چون اساس تولید سینما، سکولاریستی بوده، نمی توان از آن استفاده الهی کرد و با ابزار شیطانی، نمیشود به اهداف خدایی رسید.
کریستیانز
کریستیانز می گوید: فنآوری رسانه، نظم و سامانی است که انسان به اشیاء {وسایل، الات، ادوات، ماشین ها، مواد و علوم} میدهد تا به اهداف خود نائل شود.
این انسان رسانه را به کجا میبرد؟ این فنآوری، ابزاری شده که تولیدکننده را به هدفش برساند. در مقابل این نظریه، هایدگر فنآوری را دارای مقام هستی شناختی میداند؛ نه ابزاری صرف. از این رو، باید برای فنآوری، اقتضایات جدیدی قائل شد که قابل تعریف جدیدی باشد؛ تا در این نظام جدید، دارای کارکرد تازهای شود. بنابراین، ابتدا باید تعریف جدیدی ارائه شود؛ تا کارکردهای مختلف فرهنگی – سیاسی را بازخوانی کند.
فیلم هایی که در داخل ایران تولید میشوند، گاهی دستخوش نابسامانی های فکری زیادی میشوند. فیلم های سگ کشی، وقتی همه خوابیم، درباره الی، تسویه حساب، به رنگ ارغوان و… دارای تفکر خاصی هستند که باید درباره آنها گفت وگو کنیم.
سوالات زیادی مطرح است؛ آیا رسانه فقط سرگرمی است یا فقط آموزشی؟ آیا می توان سینمای فرهنگی جذاب داشت؟ آیا فیلم طلا و مس، نمایانگر یک فیلم خوب جذاب هنری است؟ غرب بعد از ساخت سریال های متعددی مانند 24، فرار از زندان، گم شدگان، حال درباره ساخت چه سریال هایی است؟ اما باید دانست که مخاطبان آنها نیز در حال دگردیسی متقابلند که باید به آن توجه و برای آن فکری کرد.
فیلمها در هالیوود، نه فقط بر اساس تقاضای بازار و خلاقیت استودیوهای سازنده آنها، بلکه از سوی کسانی که در مراحل بالاتر این زنجیره اقتصادی قرار دارند، تعیین میشوند؛ مانند اسپیلبرگ که دارای رتبه سوم در میان افراد قدرتمند سینمای هالیوود است.
ساختار اقتصادی
ساختار اقتصادی صنعت فیلم سازی هالیوود دارای موسسات فرعی بسیاری است که هر موسسه ای چندین استودیو دارد. این استودیوها یکی از منابع بسیار بزرگ درامد در امپراتوری مالی گستردهتری در همان شرکت مادر میباشند. به این ترتیب، استودیو فاکس قرن بیستم که در تملک نیوزکورپوزیشن قرار دارد، پارامونت یکی از موسسات فرعی واباکام است که خود آمیزهای از رسانه های مختلف است.
استودیو یونیورسال، در تملک جنرال الکتریک ویدندی است. استودیو دیزنی، در تملک والت دیزنی کوریشن و غیره. این شرکتهای مادر، موسساتی کلان هستند و گاهی اوقات منافع مالی آنها پیوند نزدیکی با حوزه هایی دارد که دارای ابعاد سیاسی هستند. نظیر صنایع مهمات سازی و علاوه بر این، گاهی آنها به دولتها که از قدرت قانون گزاری به نفع آنها و اعطای تخفیفهای مالیاتی برخوردارند نیز وابستگیهایی دارند.
تاثیرگذاری شرکت ها حتی بعضی مواقع محدود کننده هم می باشد. کمپانی والت دیزنی تلاش کرد جلوی پخش فیلم فارنهایت 11/9، فیلم پرفروش مایکل مور، محصول شرکت میراماکس را بگیرد. نمایندگان دیزنی گفتند: اگر گمان می رود که پخش یک فیلم با منافع شرکت در تضاد است. آنها میتوانند جلوی اکران هر یک از فیلمهای میراماکس را بگیرند. اکنون یکی از اعضای دیرپای هییت مدیره دیزنی، یعنی جان ای برایسون، مدیر شرکت بویینگ نیز میباشد که یکی از بزرگترین پیمانکاران صنایع هوافضا و دفاعی است. بویینگ در سال 2002م. به دنبال حمله آمریکا به افغانستان، از راه قراردادهای خود با پنتاگون 6/16 میلیارد دلار سود برد.
جنرال الکتریک
استودیوهای یونیورسال از تعدادی فیلمها حمایت می کنند که از نظر اجتماعی و سیاسی، انتقادهایی در آثار وجود داشته است. فرزندان و مردان، کله کوزهای و چوپان خوب. با این حال معلوم شد که منافع شرکت مادر جنرال الکتریک در تصمیم سازی در مورد این فیلمها، نقش داشته است. بیشترین منافع جنرال الکتریک به تولید تسلیحات. تولید اجزای حساس هواپیمای جنگی برخوردار از فنآوری برتر. فنآوری اکتشافی پیشرفته و سخت افزاری حساس و مهم برای صنایع نفت و گاز جهانی، به ویژه در جهان بعد از صدام حسین مرتبط می شود. مدیران قبلی و مدیران فعلی (جک ولش) از دوستان دولت بوش بودند4.
آیا فکر میکنید بازهم میتوان به راحتی از کنار یک فیلم هالیوودی گذشت و در حال خوردن تنقلات، فقط از دیدن جلوههای ویژه آن لذت برد؟
منبع:
مجله پرسمان شهریور ماه سال 1390 شماره 104
پی نوشت ها:
- ماهنامه الکترونیکی ارتباط علمی، دوره 18، شماره 1.
- ر.ک: هایدگر، فلسفه تلکنولوژی، ترجمه اعتماد شاپور، نشر مرکز، 1377.
- ر.ک: پست من، زندگی در عیش، مردن در خوشی، ترجمه صادقی طباطبایی، اطلاعات، تهران، 1384، ر.ک: مک لوهان، برای درک رسانه ها، ترجمه فرهادپور، سعید اذری، مرکز تحقیقات مطالعات صدا و سیما.
- منبع: www.newstateman.com.
دیدگاهتان را بنویسید